۱۷دی سالروز دریده شدن پرده جهالت ِ حجاب بر بانوان ایران زمین خجسته بادارمغانی برای ِ دو بانوی آزاده و ارجمند و ارزشمند، خانم نازنین رستگاری و خانم فروزان جهرمی که از کلامشان عطر تازگی و رهایی و آزاده گی، دلها را معطر می کند. تی چا د َره، ویگیر، هوا به دی تِه (1) ( چادرت را بردار و تنت را با هوای تازه بیامیز)* تی مو، بیرون فوکون، صفا به دی تِه ( موهایت را در فضا افشان کن و صفایی به سر و چهره ات بده) چِه قدر، حیفه، تی قِشِنگی، بِه بون، بند ( حیف نیست که زیتایی ِ تو در پشت ِ چادر و چاقچور در بند و اسیر باشد) نازوک، پیرهن دکون، نَما به دی ته ( لباس ِ لطیف به تن کن و لطافت وزیبایی خود را به طبیعت نشان بده) اراده چنین بود که کشور ِ ایران، از عقب ماندگی ِ تاریخی در همه ی عرصه ها، به سمت پیشرفت و ترقی، جهشی پرواز وار انجام دهد. ماندن و درجا زدن دیگر زمانش سپری شده بود و مردم ایران را دیگر سزاوار نبود در گذشته زندگی کنند. تاریک اندیشان را می بایستی به حال خود رها می کردند تا در جهالت و درزهای عنکبوت گرفته اجتماعی، سیاهچال ِ درماندگی خود را با نعره شوم، جغدوار در خرابه ها عربده بکشند.نسیم ِ طراوت آفرین ِ زندگی نو، چهره ها را از غبار ِ فقر و عقب ماندگی می شست و تن و جان و دل خرافات زده را از خمودگی و افسردگی، شاداب می کرد و زندگانی سبز را چون بهاری از پس زمستان ِ تیرگی و جهل ارمغان می داد. بنای کهنه و فرسوده ی کشور در حال فرو ریختن بود و عرصه های اجتماعی چون نگینی الماس وش، چشمان هر بیننده و چهره هر جنبنده ای را نوازش می داد. امنیت بار دیگر به کشور برگشته بود. مکتب خانه های قرون وسطایی ِ ملاّها، متروک شده بود و جای آن را مدارس نوین در هر شهر و دیار، زینت گستر کرده بود و بر خرافات و جهل هجوم می بردند. در کنار صدها طرحهای پیشرفت آفرین از جمله تأسیس بانکهای ملی، کشاورزی ، رهنی و همچنین راه آهن سراسری، تأسیس دانشگاه تهران بود که افق جدیدی را در برابر چشمان منتظر ِ همگان، به سوی آینده ی تابناک و روشن، گشوده بود. چنین حرکت ِ ظرفیت آفرینی، ندای دریدن جهل و پاره کردن حجاب کهنه پرستی را در جای جای ِ جامعه جار می زد و روزهای نوین ِ فردای ِ آفتابی را در هرکوی و برزنی فریاد می کرد. بی گمان منطقی و طبیعی است، کشوری که اراده کرده است، زنجیرهای بنده ساز و برده وار را پاره کند و از عقب ماندگی تاریخی - جهت شوق رسیدن به شمع روشنگر پیشرفت - با پرواز پروانه وار، چرخشی مستانه بزند، بر زنجیرها است که پاره شوند و تاریکیها است که دریده شوند. کشوری که اراده کرده است، راه آهن، دانشگاه، مدرسه، ارتش منظم، بیمارستان، کارخانه جات (های) صنعتی، راههای شوسه و در کاکل همه اینها امنیت داشته باشد - به اعتبار چنین نوآوری و جهشی - در شرایطی قرار می گیرد که دیگر با چادر و چاقچور، لباس گل و گشاد، بند دنبان و گیوه ی عهد خرافات و جهل زده قاجاریه، همخوانی نداشته باشد. به عبارت دیگر قدم گذاشتن در جاده شوسه، لازمه اش این است که بر کوره راهها و راه های " مال رو" پشت کنید و دنیای نوین ِ آینده را در جاده های مدرن با سرعت زمان، پیمودنی گشاینده طی کنید. و در این مسیر پیشرفت آفرین، نگاه جامعه را به سمت مدرنیته از غبار اعصار پاک کنید. زیرا وقتی که دانشگاه تهران تأسیس شد، بر مکتب خانه های خرافه پرور بود که فروریزند و خرافات از تن جامعه بتدریج رخت بر بندد و یا وقتیکه صنعت کارخانه ای، راه آهن، بیمارستان و مدرسه مدرن، تأسیس و گشایش یافت، بر چادرها، روبندها و چاقچورهای در بند کننده و اسارت بار و کنیزساز ِ زنان بود که از هم دریده شوند و جلوه های زیبایی و رعنایی و شیدایی را در سرسرای میهن، چون عروسان ِ طبیعت سبز، جویبار جاری نماید و فضای ِ مطهر زندگانی نوین را گلباران کند. پای زنان ستم کشیده ی قرون اعصار، از دخمه های حرمسراها به جای جای جامعه باز شود و همپای مردان در کارهای سازندگی ِ کشورشان به فعالیت های اجتماعی در همه عرصه ها بپر دازند. به دانشگاه راه یابند و در مصدر کارهای بزرگ فرهنگی، ادبی و علمی قرار بگیرند. آری ۱۷ دی سرآغاز ِ هجوم به جهل و جنون و خرافات ِ نشت کرده ی قرنهای ِ متمادی در درزهای عنکبوت گرفته جامعه بود، که زنان کشور را در گونی سیاه پیچیده بودند و هیچ ارزش و حرمتی که آنها را در ردیف انسان قرار دهد، برای آنها قایل نبودند. هر چند در ابتدای این عمل ِ تاریخی و راه گشا، زور و اجبار بکار رفته است. اما باید بدانیم که خرافات و روبند و چادر و چاقچور ِ نهادینه شده در دل و جان جامعه ، طی قرون متمادی به زور بر زنان، این سالاران همسران، خواهران شیران و آزاده دختران ِ ایران تحمیل شد، بدون آنکه مردم و بویژه زنان از آن استقبال کنند. به گواهی تاریخ تا قبل از حمله ی تازیان به ایران، زنان ِ کشورمان بر تخت ِ طاووس تکیه می زدند و رهبری کل امپراتوری برزگ ِ ایران ِ باستان را به عهده می گرفتند. بنا براین برای شروع ِ این حرکت تاریخ ساز، لازم بود که در مقابل ِ ابلهان تاریخ، زور بکار گرفته شود. کما اینکه برای فرستادن جوانان به خدمت اجباری ِ نظام وظیفه در مقابل آخوندهای مرتجع زور بکار گرفته شد. و یا باز کردن مدارس نوین و تحصیل دختران در مدارس و سپس در دانشگاه با مقاومت واپسگرایان روبرو شد. سخن کوتاه:آنچه که با نگاه امروز، می توان دیروز را تحلیل کرد و امروز را به داوری نشست، این است که اگر در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ آن جهش ِ تاریخ ساز و پیشرفت آفرین جهت دریدن حجاب ِ خرافه گرایی و بیرون کشیدن زنان از گونی سیاه با همتی بی همتا انجام گرفت و زنان را از پستوها و حرمسراها بیرون کشید و به آنها شخصیت انسانی و اجتماعی بخشید، تاریخ نشان داده است که زنان، نه اینکه به گذشته رجعت نکردند بلکه با لباس ِ شیک و مدرن و آرایشی متین، زیبایی و رعنایی را هر چه تمام عیارتر، بر بلند بالای ِ بام ِ جامعه، چون بهاری شاداب، شکوفه باران کردند. امروز اما با حجاب اجباری، زنان با شهامتی بی نظیر بر اسارت ِ کنیزساز حجاب هجوم می آورند و بر حقوق پایمال شده خود در تمامی عرصه های اجتماعی با دیو واپسگرایی به مبارزه شورانگیز روی آوردند. اکنون مایل هستم، اولین گروه از زنان والامقامی که پس از تأسیس دانشگاه تهران، جامه ی جهالت را دریدند و با اندوختن علم و معرفت، در مصدر کارهای ستُرگ ِ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی قرار گرفته اند، به مناسبت ۱۷ دی ماه، در معرض ِ قضاوت ِ همگان قرار دهم تا ببینیم که طی ۱۰ سال، از شروع ِ دوران ِ نوین ِ ایران، چگونه این زنان از قهر ِ پستوها و حرمسراها، بر بام ِ بالا بلند ِ برج ِ اجتماعی راه یافتند و نام ایران را با چهره ای جدید، از بانوان، بلند آوازه کردند.۱ - دکتر شمس الملوک مصاحب *** سناتور۲ - بدرالملوک بامداد *** در خدمت آموزش و پرورش۳ - سراج النساء *** ......۴ - دکتر مهرانگیز منوچهریان *** سناتور۵ - زهرا اسکندری *** دبیر آموزش و پرورش۶ - بتول سمیعی *** دبیر آموزش و پرورش۷ - طوسی حائری *** دبیر آموزش و پرورش۸ - شایسته صادق *** محقق در ادبیات ایران و فرانسه۹ - تاج الملوک نخعی *** دبیر و بازرس آموزش و پرورش۱۰ - دکتر فروغ کیا *** پزشک۱۱ - دکتر زهرا کیا ( خانلری ) *** استاد دانشگاه12- دکتر فرخ رو پارسای وزیر آموزش و پرورش13- دکتر مهناز افخمی وزیر امور بانوان کشورپس از راه گشایی این زنان عالیقدر، زنان ِ دیگر، در سراسر ِ پهن دشت ِ بی کران سرای ایران، یکی پس از دیگری، پردهء حجاب ِ جهالت و روبند ِ بندگی را دریدند و در حّد َ قد و قامت خود، وارد فعالیت های اجتماعی شدند که در صدر آنها بایستی از روانشاد دکتر فرخ روی پارسا، وزیر آموزش پرورش و خانم دکتر مهناز افخمی، وزیر امور زنان کشور را نام برد. قدم گذاشتن در جاده پیشرفت و ترقی را پایانی نبود و زنان قصد داشتند، با آزاد کردن انرژی فرو خفته ی قرون و اعصار در خود را، در همه عرصه های اجتماعی ، با صلاحیت شورانگیزی فتح کنند. و به همین منظور عرصه مردانه ورزش را جلوه ای از صفا و زیبایی و لطافتی به شیرینی طراوت گل، معطر کردند. سالار زنان کشور، با تلاشی بی همتا کاری کردند، کارستان. و برای اولین بار در تاریخ ایران پس از رقابتهای انتخابی ِ تیم ملی، یک تیم دختران ِ دو ومیدانی و ژیمناستیک تشکیل دادند و راهی المپیک توکیو شدند ( ۱۹۶۳ ). و این در حالی است که در اطراف ِ نیاخاکمان، کشورهایی حضور دارند که زنان کشورشان هنوز هم بوسیله مرتجعین در بند هستند و جمهوری اسلامی در قرن ۲۱ زنان ما را با ماهیت بغایت ضد تاریخی، از عرصه ورزش محروم کرده است. هرچند سخن راندن در این باره و شادی و شادمانی برای این روز خجسته پایانی ندارد اما اجازه بدهید برای پایان بردن این بخش از نوشته، توجه شما را به فرازهایی از مصاحبه یکی از این سالار زنان، خانم " ژولیت گورکیان " جلب کنم که در المپیک توکیو ( ۱۹۶۳ ) شرکت داشت. مصاحبه کننده آقای ایرج ادیب زاده " نخستین بار بود که قرار بود، یک تیم دختران دو ومیدانی و ژیمناستیک راهی بازی های المپیک شوند. کشور ما تازه می خواست، مشکلات اقتصادی و سیاسی را بر طرف کند و به راهی بیفتد که ملت های پیشرفته آغاز کرده بودند. ورزش یکی از همین نشانه های بهبود اقتصادی و پیشرفت و آرامش بود. به ویژه ورزش دختران ایران که به عنوان یکی از پدیده های تجدد راه خود را باز می کرد . هنگام مسابقه، من گرمکن را در آوردم و با پیراهن ایران و شورت ورزشی برای پرتاب آماده شدم. اما دیدم یکی از مسئولان ِ برگذاری مسابقه ها، یک آقای پاکستانی، آمد جلو و گفت زودباش گرمکن خودت را بپوش! گفتم چرا؟ گفت: پاهایت برهنه است. مردها می بینند!! در آن زمان کشور ما سال ها از همسایگانش جلوتر بود. این حرف ها را نداشتیم. در ورزش ما زن و مرد فرقی نداشتند. من واقعاً برایم مشکل بود که با گرمکن وزنه و دیسک پرتاب کنم. غیر ممکن بود..." تلنگری به وجدانهای خفته و اذهان یخ بسته: برای بیدار کردن وجدان خفته و اذهان رطوبت کشیده در جهل و ذوب شده در ولایت " انترناسیونالیسم ِ پرولتری و امت جهانی " کافی است اشاره کنم که زنان ما در آن شرایط یعنی سال ۱۳۰۰ به بعد علی رغم پوشش ِ اجباری در چادر و چاقچور فقط ساعاتی در روز اجازه داشتند بیرون بیایند و از تمامی حقوق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و....محروم بودند و از ترس ِ واپس گرایان قادر به هیچ کاری نبودند. موسیقی، این وسیله نوازش روح انسانی، تا آن زمان، فقیهان آن را صدای شیطان می نامیدند و هر کس که به آن می پرداخت و یا حتی آن را گوش میداد، مرتکب گناهی کبیره می شد. ولی می بینیم در همین دوران، موسیقی فاخر و سرزنده ی دوره ی ساسانی با باربد و نکیسایش که این چنین خوار و ذلیل شده بود، به همت علینقی خان وزیری و حمایت رضاشاه و وزیرمعارفش علی اصغر حکمت، مبتکرطرح ِ دانشگاه ِ تهران واولین رئیس آن، دوباره نسیم ِ نوازش آفرین ِ خودش را در روح افسرده ی ایرانی دمید و از این طریق پای ِ زنان را از پستوها واندرون ها بیرون کشید و شور و حال و جلوه ای تازه به موسیقی در حال ِ شگفتن بخشیدند که در صدر فهرست این زنان ِ هنرمند می توان قمرالملوک وزیری را نام برد که نه تنها برای همگان (مرد و زن) می خواند بلکه بی حجاب ونقاب برروی صحنه ظاهرمی شد. و برای نخستین باردر سال ۱۳۰۳ یعنی یازده سال پیش از کشف حجاب، در تالار گراند هتل ِ تهران در خیابان لاله زار بر روی صحنه رفت و در برابر ِ زنان و مردان ِ شگفت زده به آوازخوانی پرداخت. حال ببینیم قمر، خود در این باره چه می گوید. « آن روزها هر کس بدون چادر بود، به کلانتری جلب می شد، با این همه وقتی به من پیشنهاد شد، بدون چادر، درنمایش ِ گراندهتل ظاهر شوم، قبول کردم و پیه ی کشته شدن را به تن خود مالیدم و روی صحنه رفتم. هیچ اتفاقی هم نیافتاد. حتی مورد استقبال هم قرار گرفتم ». هم چنین در رابطه با موفقیت واستقبال عمومی و بسلا مت گذشتن از دست قداره بندان و واپسگرایان، چنین شرح می دهد. « رژیم مملکت تغییر کرده و پس از یک بحران بزرگ، دوره آرامش فرا رسیده بود. حدس می زنم فکر برداشتن حجاب از همان موقع پیش آمده بود...». نگاهی به شرایط زنان پس از " انقلاب شکوهمند!! ": به این می اندیشم که چگونه زنان ِ ایران زمین، اینگونه در گونی سیاه پیچانده شده اند و هرگونه حرکت ِ دل انگیز و جلوه های زیبایی از آنان دریغ گشته و قوانینی ضد انسانی بر آنها تحمیل شده است. و یا امروز در این شرایط ِ بس کشنده و درد آور، خواهران ما در خاک ِ اهورایی ایران، که زمانی بر تخت طاووس ِ پادشاهی تکیه داده بودند و از همه گونه حرمت و منزلت انسانی ِ والا برخوردار بودند، اینگونه خوار و سرکوب شده اند و روزگار ِ غریبی را در وسعت غربت زده ایران زمین سپری می کنند؟ ظاهر ِ اوضاع ِ اجتماعی ایران، چنین می نماید که زنان را رمقی و یا شوری برای رها شدن از روبند ِ بنده ساز، در آنها نمی جوشد و همگی سر خم کرده اند و به شرایط تسلیم شده اند. اما در عمق اگر بنگریم و چشمان ِ بصیرت داشته باشیم، خواهیم دید که زنان سالار ما نه اینکه تسلیم شرایط نشدند بلکه در تمامی عرصه ها جمهوری اسلامی ِ واپسگرا را به چالش طلیبده اند. و هر یک در درون و بیرون از خود با دنیایی از جهل و جهالت و تعصب فنا کنندهء تحمیل شده بر خود، مبارزه ای ستُرگ را در میدان ِ بیداد و ستمگری، آهنگ ِ عزمشان کرده اند که ابتدا خود رهبری به زمین زدن این سیه دلان ضد زن و زیبائی و لطافت و ظرافت را به عهده بگیرند و با آزاد سازی خود از چنبره دست و پا گیر تعصب و تیرگی، مردان ِ در بند جهل و جهالت را آزاد کنند. و این منظری است دلنواز و شادی بخش در چهره های غمگین امّا امیدوار که در زیر آوار ِ تعصب و جهل، جوان نا شده در دست انداز پیری افتاده اند. و اما چند پرسش از وجدانهای ِ بیدار؟آیا شرم آور نیست که باز گفته شود یک زن برابر با نصف مرد در جامعه ارزشیابی می شود و یا اینکه زن نمی تواند قاضی بشود و بدون اجازه شوهر به مسافرت برود؟آیا شرم آورتر نیست که زنان را از حق انتخاب شدن به مقام ریاست جمهوری، به این دلیل که چون " رجُل " نیستند، از آن محروم کنند؟ آیا ... و باز آیا ...؟ و راستی چرا زنان ِ کشور ما، امروز به این سطح از شرایط ِ زندگی نزول داده شده اند؟ چرا باز در چادر و چاقچور اسیر، و از همهء مواهب آزاد زیستن محرومشان کرده اند؟ این سوال و سوالاتی از این دست را بایستی هر وجدان بیدار و آگاه و طرفداری از حقوق زنان و برابری آنان با مردان در همه عرصه ها پاسخ دهند و منصفانه به تاریخ بنگرند که چرا چنین شد؟ آیا بیهوده است که باز این سوال دردناک را بر زبان بیاوریم که چرا روشنفکران ِ ما پس از اتقلاب اکتبر ِ روسیه بر هرچه مدرنیته و جامعه ی باز هجوم بردند و در آغاز دهه ۴۰ خورشیدی چشم بر هر گونه ترقی و پیشرفت ِ اجتماعی بستند و پشت فردی مرتجع بنام خمینی سینه زدند که با آزادی زنان در عرصه های اجتماعی و حق رأی و انتخاب شدن آنها مخالف بود و پس از آن سلاح بدست گرفتند و جامعه ی آفتاب گون را تیره و تار کردند و در هر کوی و برزنی خون ریختند و جامعه و آزادیهای ِ اجتماعی را محدود و قفل کردند و رژیم را در حالت تدافعی قرار دادند که در مقابل از خود عکس العمل نشان دهد و عاقبت پس از به زیر کشیدن رژیم پادشاهی، جامعه را با تمامی دستاوردهای اجتماعی و ثروتش، بدست رجاله های قرون اعصار ِ تاریک سپردند که اولین اقدامشان به حاشیه کشاندن زنان کشور بود و سپس پیچاندن آنها در گونی سیاه؟ آیا وقت آن نرسیده است که وجداناً گذشته ناشاد خودمان را مورد ملامت قرار دهیم و ابتدا از خودمان انتقاد کنیم و سپس در پیشگاه ملت ایران و بویژه زنان زانو بزنیم و از عملکرد بغایت ضد تاریخی خود عذر خواهی کنیم؟ مگر زنان ِ روشنفکر ما در نظام پادشاهی گذشته چه کمبودی داشتند که آنچنان شوریدند تا دوباره در گونی سیاه فرو روند؟ اگر آن آزادیهای اجتماعی به قول روشنفکران آن زمان مبتذل بود، فرو رفتن در چادر و چاقچور را چه می نامند ؟ آیا به خاطر محدودیت سیاسی می بایستی جامعه پیشرفته در دیگر عرصه ها را به غول ارتجاع می سپردیم که همه دستاوردهای ما را لگد کوب کند؟ هر چند این قلم معتقد است که زنان کشورمان چنین نمی خواستند که امروز بر آنها می رود ولی آیا حق داریم از آنها سوال کنیم که در یک طیف ترقی خواهی و پیشرفت اجتماعی می توان واپسگرایان ضد زن را بر یک نظام مدرن و امروزی مقدم شمرد؟ آیا حق داریم سوال کنیم که چرا در دهه ۴۰ خورشیدی زنان ِ روشنفکر در طیف چپ، تمامی مظاهر ِ زیبائی را نفی می کردند و آرایش چهره و مو و لباس پوشیدن ِ امروزی را به سُخره می گرفتند و دوست داشتند ژولیده و زمُخت، لباس چریکی به تن کنند و از هر چه زیبائی متنفّر باشند؟ آیا رد کردن چنین مظاهر پیشرفت و مدرنیته، استقبال از کهنه پرستی و عقبگرائی نبود و نیست؟ نگوئید نه، زیرا به لحاظ منطقی نمی شود آن نظام پیشرفته در زمینه های اجتماعی و آزادی های فردی در تمامی عرصه ها را رد کرد و از آخوند جماعت توقع بیشتراز آن را داشت. تازه اگر بر فرض محال آخوندها حاکم نمی شدند، مطمئناً ما امروز یکی از اقمار روسیه شوروی بودیم که همگان پس از فروپاشی ِ این جسد مردار شده، دیدیم که چه جهنمی بوده است. قصد ملامت ندارم ولی دردمند م. زیرا خود در آن شرایط، جوانی بودم که از دوران جوانی ام بهره می بردم و با تمامی مظاهر ِ زیبائی نرد ِ عشق می باختم . دختران ِ همسن و سال من در اوج ِ آزادی ِ فردی و اجتماعی آنچه را که دلخواهشان بود انجام می دادند.روزگار ِ دوران ِ من روشن و آفتابی بود و از درخت پر طراوت ِ شرایط زندگی، گل عشق می چیدیم و در عشق جوانی سرشار بودیم ( و اگر هم محدودیتی بود، تعصّب و خشک مغزی فرهنگ شریعتمداران بود که هنوز رمقی داشتند و آزادیها را مانع می شدند ). در شب های تابستان ِ " چمخاله " با دختران زیباروی، شب های تاریک را جلوه ای از عشق ِ مستانه و شادکامی عاشقانه می بخشیدیم و چون کبوتری گردن فراز چرخشی جانانه می زدیم . به نام عشق به خواب می رفتیم و به عشق ِ دیدار ِ یار و بوسه بر لب ِ تبدار، بیدار می شدیم و در غروب ِ روشن ِ شهرمان به کوچه معشوق پا می گذاشتیم و دلی می دادیم و بوسه ای شکرین از لبهای داغ و تب دار ِ دلدار می ربودیم.آرشیو جوانی ام پر است از نامه های عاشقانه دل انگیز و جگر سوز که گاه گاه برشانه یکدیگر اشک شوق می ریختیم و روی زانوان یکدیگر به خواب می رفتیم. امیدوارم روزی بتوانم دوران رسوائی و شیدائی خود را بر روی کاغذ بنگارم و تقدیم دختران و پسران نسل جدید کنم که از همه این شور و شیدائی ِ جوانی محروم هستند.آری در یک کلام، دوره ی جوانی ِ من دوره ی رمانتیک ِ عشق سالاری بود. ولی امّا امروز دلم گرفته است، نه به خاطر خود بلکه به خاطر دختران و پسران جوانی که هنوز شهد عشق را نچشیده، بایستی به خانه " بخت " بروند تا بدبخت شوند چون نه جلوه ای از عشق موجود است و نه آزادی و دلدادگی، هرچه است سیاهی و تیرگی و پیچیده در چادر و چاقچور. و بر سر هر چهار راه و گذرگاها پاسداران شب در کمین هستند تا مبادا لبخندی از معشوق به سوی عاشق پرتاب شود. امروز اجبار کور حاکم است و زنان مجبورند آنچه را که آخوندهای ِ ما قبل تاریخ می پسندند، انجام دهند.سخن ِ پایانی:می گفتند و بعضاً می گویند و چه عبث می گفتند و می گویند که چون رضاشاه چادر را از سر زنان برداشت، جامعه انتقام خودش را در " انقلاب شکوهمند!! " گرفت و دوباره به عصر چادر برگشت. می گوئیم خیر، در بعضی مواقع و در شرایطی خاص برای هماهنگ کردن یک جامعه عقب مانده، بایستی از بالا و حتی اگر هم شده با زور اقدام کرد و آنانی را که در چنبره دین و مذهب از نوع خرافی اش اسیر هستند، ازبند خرافات نجات داد و نشاط جامعه را بارور کرد و جامعه را با دنیای امروزی هماهنگ نمود و این گامی بود که رضاشاه برداشت و دین و مذهب را به حاشیه راند و اگر چادر را از سر زنان برداشت، در عوض پای آنها را در عرصه های اجتماعی باز کرد که این خود یکی از مظاهر مدرنیته و آزادیخواهی بود که نسل قبل تر در انقلاب مشروطیت خواستارش بودند امّا نتواستند. و تاریخ نشان داده است که این عمل رضاشاه درست بوده است و زنان ما در حرکت به سمت آینده به گذشته رجعت نکردند، یعنی با اینکه شرایط آزادی پوشش ایجاد شده بود زنان در اکثریتشان در شهرها چادر برسر نگذاشتند ولی امروز، پس از آن پیشرفت اجتماعی در نظام ِ گذشته، زنان ما را به گذشته رجعت دادند و چادر و چاقچور برسرشان کردند. حال اگر شرایطی ایجاد شود که آزاد باشند خود در مورد پوشش تصمیم بگیرند خواهیم دید که بیش از ۷۰ درصد آنها چادر و روسری را بر میدارند و کشف حجاب می کنند.(1) این رباعی به لهجه گیلکی سروده شده است و چون با این روز ِ تاریخی مناسبت داشت در کاکل این نوشته تزئین کردم.17 دی، رهایی ِ خورشید ِ زیبایی از اسارت ِ دیو ِ سیاهی بر همه ی بانوان ِ ایرانزمین فرخنده باد
Editor’s Note: This is the third in a series of monographs on the geopolitics of countries that are currently critical in world affairs. Click here for a printable PDF of the monograph in its entirety.
To understand Iran, you must begin by understanding how large it is. Iran is the 17th largest country in world. It measures 1,684,000 square kilometers. That means that its territory is larger than the combined territories of France, Germany, the Netherlands, Belgium, Spain and Portugal — Western Europe. Iran is the 16th most populous country in the world, with about 70 million people. Its population is larger than the populations of either France or the United Kingdom. Under the current circumstances, it might be useful to benchmark Iran against Iraq or Afghanistan. Iraq is 433,000 square kilometers, with about 25 million people, so Iran is roughly four times as large and three times as populous. Afghanistan is about 652,000 square kilometers, with a population of about 30 million. One way to look at it is that Iran is 68 percent larger than Iraq and Afghanistan combined, with 40 percent more population.More important are its topographical barriers. Iran is defined, above all, by its mountains, which form its frontiers, enfold its cities and describe its historical heartland. To understand Iran, you must understand not only how large it is but also how mountainous it is.
Iran’s most important mountains are the Zagros. They are a southern extension of the Caucasus, running about 900 miles from the northwestern border of Iran, which adjoins Turkey and Armenia, southeast toward Bandar Abbas on the Strait of Hormuz. The first 150 miles of Iran’s western border is shared with Turkey. It is intensely mountainous on both sides. South of Turkey, the mountains on the western side of the border begin to diminish until they disappear altogether on the Iraqi side. From this point onward, south of the Kurdish regions, the land on the Iraqi side is increasingly flat, part of the Tigris-Euphrates basin. The Iranian side of the border is mountainous, beginning just a few miles east of the border. Iran has a mountainous border with Turkey, but mountains face a flat plain along the Iraq border. This is the historical frontier between Persia — the name of Iran until the early 20th century — and Mesopotamia (“land between two rivers”), as southern Iraq is called. The one region of the western border that does not adhere to this model is in the extreme south, in the swamps where the Tigris and Euphrates rivers join to form the Shatt al-Arab waterway. There the Zagros swing southeast, and the southern border between Iran and Iraq zigzags south to the Shatt al-Arab, which flows south 125 miles through flat terrain to the Persian Gulf. To the east is the Iranian province of Khuzestan, populated by ethnic Arabs, not Persians. Given the swampy nature of the ground, it can be easily defended and gives Iran a buffer against any force from the west seeking to move along the coastal plain of Iran on the Persian Gulf. Running east along the Caspian Sea are the Elburz Mountains, which serve as a mountain bridge between the Caucasus-Zagros range and Afghan mountains that eventually culminate in the Hindu Kush. The Elburz run along the southern coast of the Caspian to the Afghan border, buffering the Karakum Desert in Turkmenistan. Mountains of lesser elevations then swing down along the Afghan and Pakistani borders, almost to the Arabian Sea. Iran has about 800 miles of coastline, roughly half along the eastern shore of the Persian Gulf, the rest along the Gulf of Oman. Its most important port, Bandar Abbas, is located on the Strait of Hormuz. There are no equivalent ports along the Gulf of Oman, and the Strait of Hormuz is extremely vulnerable to interdiction. Therefore, Iran is not a major maritime or naval power. It is and always has been a land power. The center of Iran consists of two desert plateaus that are virtually uninhabited and uninhabitable. These are the Dasht-e Kavir, which stretches from Qom in the northwest nearly to the Afghan border, and the Dasht-e Lut, which extends south to Balochistan. The Dasht-e Kavir consists of a layer of salt covering thick mud, and it is easy to break through the salt layer and drown in the mud. It is one of the most miserable places on earth.
Iran’s population is concentrated in its mountains, not in its lowlands, as with other countries. That’s because its lowlands, with the exception of the southwest and the southeast (regions populated by non-Persians), are uninhabitable. Iran is a nation of 70 million mountain dwellers. Even its biggest city, Tehran, is in the foothills of towering mountains. Its population is in a belt stretching through the Zagros and Elbroz mountains on a line running from the eastern shore of the Caspian to the Strait of Hormuz. There is a secondary concentration of people to the northeast, centered on Mashhad. The rest of the country is lightly inhabited and almost impassable because of the salt-mud flats.
If you look carefully at a map of Iran, you can see that the western part of the country — the Zagros Mountains — is actually a land bridge for southern Asia. It is the only path between the Persian Gulf in the south and the Caspian Sea in the north. Iran is the route connecting the Indian subcontinent to the Mediterranean Sea. But because of its size and geography, Iran is not a country that can be easily traversed, much less conquered. The location of Iran’s oil fields is critical here, since oil remains its most important and most strategic export. Oil is to be found in three locations: The southwest is the major region, with lesser deposits along the Iraqi border in the north and one near Qom. The southwestern oil fields are an extension of the geological formation that created the oil fields in the Kurdish region of northern Iraq. Hence, the region east of the Shatt al-Arab is of critical importance to Iran. Iran has the third largest oil reserves in the world and is the world’s fourth largest producer. Therefore, one would expect it to be one of the wealthiest countries in the world. It isn’t.
Iran has the 28th largest economy in the world but ranks only 71st in per capita gross domestic product (as expressed in purchasing power). It ranks with countries like Belarus or Panama. Part of the reason is inefficiencies in the Iranian oil industry, the result of government policies. But there is a deeper geographic problem. Iran has a huge population mostly located in rugged mountains. Mountainous regions are rarely prosperous. The cost of transportation makes the development of industry difficult. Sparsely populated mountain regions are generally poor. Heavily populated mountain regions, when they exist, are much poorer. Iran’s geography and large population make substantial improvements in its economic life difficult. Unlike underpopulated and less geographically challenged countries such as Saudi Arabia and Kuwait, Iran cannot enjoy any shift in the underlying weakness of its economy brought on by higher oil prices and more production. The absence of inhabitable plains means that any industrial plant must develop in regions where the cost of infrastructure tends to undermine the benefits. Oil keeps Iran from sinking even deeper, but it alone cannot catapult Iran out of its condition.
The Broad Outline
Iran is a fortress. Surrounded on three sides by mountains and on the fourth by the ocean, with a wasteland at its center, Iran is extremely difficult to conquer. This was achieved once by the Mongols, who entered the country from the northeast. The Ottomans penetrated the Zagros Mountains and went northeast as far as the Caspian but made no attempt to move into the Persian heartland. Iran is a mountainous country looking for inhabitable plains. There are none to the north, only more mountains and desert, or to the east, where Afghanistan’s infrastructure is no more inviting. To the south there is only ocean. What plains there are in the region lie to the west, in modern-day Iraq and historical Mesopotamia and Babylon. If Iran could dominate these plains, and combine them with its own population, they would be the foundation of Iranian power.
Indeed, these plains were the foundation of the Persian Empire. The Persians originated in the Zagros Mountains as a warrior people. They built an empire by conquering the plains in the Tigris and Euphrates basin. They did this slowly, over an extended period at a time when there were no demarcated borders and they faced little resistance to the west. While it was difficult for a lowland people to attack through mountains, it was easier for a mountain-based people to descend to the plains. This combination of population and fertile plains allowed the Persians to expand. Iran’s attacking north or northwest into the Caucasus is impossible in force. The Russians, Turks and Iranians all ground to a halt along the current line in the 19th century; the country is so rugged that movement could be measured in yards rather than miles. Iran could attack northeast into Turkmenistan, but the land there is flat and brutal desert. The Iranians could move east into Afghanistan, but this would involve more mountain fighting for land of equally questionable value. Attacking west, into the Tigris and Euphrates river basin, and then moving to the Mediterranean, would seem doable. This was the path the Persians took when they created their empire and pushed all the way to Greece and Egypt. In terms of expansion, the problem for Iran is its mountains. They are as effective a container as they are a defensive bulwark. Supporting an attacking force requires logistics, and pushing supplies through the Zagros in any great numbers is impossible. Unless the Persians can occupy and exploit Iraq, further expansion is impossible. In order to exploit Iraq, Iran needs a high degree of active cooperation from Iraqis. Otherwise, rather than converting Iraq’s wealth into political and military power, the Iranians would succeed only in being bogged down in pacifying the Iraqis. In order to move west, Iran would require the active cooperation of conquered nations. Any offensive will break down because of the challenges posed by the mountains in moving supplies. This is why the Persians created the type of empire they did. They allowed conquered nations a great deal of autonomy, respected their culture and made certain that these nations benefited from the Persian imperial system. Once they left the Zagros, the Persians could not afford to pacify an empire. They needed the wealth at minimal cost. And this has been the limit on Persian/Iranian power ever since. Recreating a relationship with the inhabitants of the Tigris and Euphrates basin — today’s Iraq — is enormously difficult. Indeed, throughout most of history, the domination of the plains by Iran has been impossible. Other imperial powers — Alexandrian Greece, Rome, the Byzantines, Ottomans, British and Americans — have either seized the plains themselves or used them as a neutral buffer against the Persians.
Underlying the external problems of Iran is a severe internal problem. Mountains allow nations to protect themselves. Completely eradicating a culture is difficult. Therefore, most mountain regions of the world contain large numbers of national and ethnic groups that retain their own characteristics. This is commonplace in all mountainous regions. These groups resist absorption and annihilation. Although a Muslim state with a population that is 55 to 60 percent ethnically Persian, Iran is divided into a large number of ethnic groups. It is also divided between the vastly dominant Shia and the minority Sunnis, who are clustered in three areas of the country — the northeast, the northwest and the southeast. Any foreign power interested in Iran will use these ethnoreligious groups to create allies in Iran to undermine the power of the central government. Thus, any Persian or Iranian government has as its first and primary strategic interest maintaining the internal integrity of the country against separatist groups. It is inevitable, therefore, for Iran to have a highly centralized government with an extremely strong security apparatus. For many countries, holding together its ethnic groups is important. For Iran it is essential because it has no room to retreat from its current lines and instability could undermine its entire security structure. Therefore, the Iranian central government will always face the problem of internal cohesion and will use its army and security forces for that purpose before any other.
Geopolitical Imperatives
For most countries, the first geographical imperative is to maintain internal cohesion. For Iran, it is to maintain secure borders, then secure the country internally. Without secure borders, Iran would be vulnerable to foreign powers that would continually try to manipulate its internal dynamics, destabilize its ruling regime and then exploit the resulting openings. Iran must first define the container and then control what it contains. Therefore, Iran’s geopolitical imperatives:
1. Control the Zagros and Elburz mountains. These constitute the Iranian heartland and the buffers against attacks from the west and north.
2. Control the mountains to the east of the Dasht-e Kavir and Dasht-e Lut, from Mashhad to Zahedan to the Makran coast, protecting Iran’s eastern frontiers with Pakistan and Afghanistan. Maintain a line as deep and as far north and west as possible in the Caucasus to limit Turkish and Russian threats. These are the secondary lines.
3. Secure a line on the Shatt al-Arab in order to protect the western coast of Iran on the Persian Gulf.
4. Control the divergent ethnic and religious elements in this box.
5. Protect the frontiers against potential threats, particularly major powers from outside the region.
Iran has achieved four of the five basic goals. It has created secure frontiers and is in control of the population inside the country. The greatest threat against Iran is the one it has faced since Alexander the Great — that posed by major powers outside the region. Historically, before deep-water navigation, Iran was the direct path to India for any Western power. In modern times, the Zagros remain the eastern anchor of Turkish power. Northern Iran blocks Russian expansion. And, of course, Iranian oil reserves make Iran attractive to contemporary great powers. There are two traditional paths into Iran. The northeastern region is vulnerable to Central Asian powers while the western approach is the most-often used (or attempted). A direct assault through the Zagros Mountains is not feasible, as Saddam Hussein discovered in 1980. However, manipulating the ethnic groups inside Iran is possible. The British, for example, based in Iraq, were able to manipulate internal political divisions in Iran, as did the Soviets, to the point that Iran virtually lost its national sovereignty during World War II. The greatest threat to Iran in recent centuries has been a foreign power dominating Iraq —Ottoman or British — and extending its power eastward not through main force but through subversion and political manipulation. The view of the contemporary Iranian government toward the United States is that, during the 1950s, it assumed Britain’s role of using its position in Iraq to manipulate Iranian politics and elevate the shah to power. The 1980-1988 war between Iran and Iraq was a terrific collision of two states, causing several million casualties on both sides. It also demonstrated two realities. The first is that a determined, well-funded, no-holds-barred assault from Mesopotamia against the Zagros Mountains will fail (albeit at an atrocious cost to the defender). The second is that, in the nation-state era, with fixed borders and standing armies, the logistical challenges posed by the Zagros make a major attack from Iran into Iraq equally impossible. There is a stalemate on that front. Nevertheless, from the Iranian point of view, the primary danger of Iraq is not direct attack but subversion. It is not only Iraq that worries them. Historically, Iranians also have been concerned about Russian manipulation and manipulation by the British and Russians through Afghanistan.
The Current Situation
For the Iranians, the current situation has posed a dangerous scenario similar to what they faced from the British early in the 20th century. The United States has occupied, or at least placed substantial forces, to the east and the west of Iran, in Afghanistan and Iraq. Iran is not concerned about these troops invading Iran. That is not a military possibility. Iran’s concern is that the United States will use these positions as platforms to foment ethnic dissent in Iran.Indeed, the United States has tried to do this in several regions. In the southeast, in Balochistan, the Americans have supported separatist movements. It has also done this among the Arabs of Khuzestan, at the northern end of the Persian Gulf. And it has tried to manipulate the Kurds in northwestern Iran. (There is some evidence to suggest that the United States has used Azerbaijan as a launchpad to foment dissent among the Iranian Azeris in the northwestern part of the country.)
The Iranian counter to all this has several dimensions:
1. Maintain an extremely powerful and repressive security capability to counter these moves. In particular, focus on deflecting any intrusions in the Khuzestan region, which is not only the most physically vulnerable part of Iran but also where much of Iran’s oil reserves are located. This explains clashes such as the seizure of British sailors and constant reports of U.S. special operations teams in the region.
2. Manipulate ethnic and religious tensions in Iraq and Afghanistan to undermine the American positions there and divert American attention to defensive rather than offensive goals.
3. Maintain a military force capable of protecting the surrounding mountains so that major American forces cannot penetrate.
4. Move to create a nuclear force, very publicly, in order to deter attack in the long run and to give Iran a bargaining chip for negotiations in the short term.
The heart of Iranian strategy is as it has always been, to use the mountains as a fortress. So long as it is anchored in those mountains, it cannot be invaded. Alexander succeeded and the Ottomans had limited success (little more than breaching the Zagros), but even the Romans and British did not go so far as to try to use main force in the region. Invading and occupying Iran is not an option. For Iran, its ultimate problem is internal tensions. But even these are under control, primarily because of Iran’s security system. Ever since the founding of the Persian Empire, the one thing that Iranians have been superb at is creating systems that both benefit other ethnic groups and punish them if they stray. That same mindset functions in Iran today in the powerful Ministry of Intelligence and Security and the elite Islamic Revolutionary Guards Corps (IRGC). (The Iranian military is configured mainly as an infantry force, with the regular army and IRGC ground forces together totaling about 450,000 troops, larger than all other service branches combined.)-Iran is, therefore, a self-contained entity. It is relatively poor, but it has superbly defensible borders and a disciplined central government with an excellent intelligence and internal security apparatus. Iran uses these same strengths to destabilize the American position (or that of any extraregional power) around it. Indeed, Iran is sufficiently secure that the positions of surrounding countries are more precarious than that of Iran. Iran is superb at low-cost, low-risk power projection using its covert capabilities. It is even better at blocking those of others. So long as the mountains are in Iranian hands, and the internal situation is controlled, Iran is a stable state, but one able to pose only a limited external threat. The creation of an Iranian nuclear program serves two functions. First, if successful, it further deters external threats. Second, simply having the program enhances Iranian power. Since the consequences of a strike against these facilities are uncertain and raise the possibility of Iranian attempts at interdiction of oil from the Persian Gulf, the strategic risk to the attacker’s economy discourages attack. The diplomatic route of trading the program for regional safety and power becomes more attractive than an attack against a potential threat in a country with a potent potential counter.Iran is secure from conceivable invasion. It enhances this security by using two tactics. First, it creates uncertainty as to whether it has an offensive nuclear capability. Second, it projects a carefully honed image of ideological extremism that makes it appear unpredictable. It makes itself appear threatening and unstable. Paradoxically, this increases the caution used in dealing with it because the main option, an air attack, has historically been ineffective without a follow-on ground attack. If just nuclear facilities are attacked and the attack fails, Iranian reaction is unpredictable and potentially disproportionate. Iranian posturing enhances the uncertainty. The threat of an air attack is deterred by Iran’s threat of an attack against sea-lanes. Such attacks would not be effective, but even a low-probability disruption of the world’s oil supply is a risk not worth taking. As always, the Persians face a major power prowling at the edges of their mountains. The mountains will protect them from main force but not from the threat of destabilization. Therefore, the Persians bind their nation together through a combination of political accommodation and repression. The major power will eventually leave. Persia will remain so long as its mountains stand.
No comments:
Post a Comment
Thank you for your comment. This comment will be posted after it has been modarated by the editor.